Web Analytics Made Easy - Statcounter

آفتاب‌‌نیوز :

امروز، نهم مهر ماه سالروز تولد احمد آقالوست. بازیگری که اگر با فرشته مرگ همراه نشده بود، باید ۷۴ شمع را بر کیک تولدش خاموش می‌کرد.

او، اما آذر سال ۸۷ در حالیکه ۵۹ سال سن داشت، از دنیا رفت.

آن زمان هنرمندان بسیاری درباره او گفتند و نوشتند، بسیاری از همکاران و دوستانش هم از توانمندی‌های او گفتند و هم ویژگی‌های انسانی‌اش را ستودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


رضا کیانیان نیز به انگیزه چهلمین روز درگذشت او و به درخواست ایسنا یادداشتی برایمان نوشت که امروز دوباره آن را با هم می‌خوانیم.

این دو بازیگر در نمایش‌هایی مانند «ازدواج آقای می‌سی سی پی» به کارگردانی حمید سمندریان، «یادگار سال‌های شن» اثر علی رفیعی و فیلم‌هایی مانند «گاهی به آسمان نگاه کن»، «پاداش» و مجموعه تلویزیونی «یک مشت پر عقاب» به کارگردانی اصغر هاشمی و ... با یکدیگر بازی کرده بودند. آنان هر دو در مقطعی، در آموزشگاه استادشان، حمید سمندریان نیز به تدریس بازیگری پرداخته بودند.

یادداشت کیانیان درباره بخشی از درگیری‌های ذهنی بازیگری مانند آقالو است که شاید کمتر درباره آن صحبت شده باشد و به همین جهت، بازخوانی آن در روز تولد این هنرمند خالی از لطف نیست.

این یادداشت را با هم می‌خوانیم:

«غریب آشنا

گفت: در دلم آسمانی است با ابر‌ها و کهکشانی غریب

در خود غریبه‌تر که می‌شوم

بارانی می‌بارد چنان

که همه آب‌های عالم خیس می‌شود.

احمد آقالو بازیگر غریبی بود. هم غریب بود به معنای آنکه کشف نشد و شناخته نشد و رفت هم غریب بود، چون جهانی داشت که برای ما غریبه بود شاید به همین علت هم شناخته نشد. او پر از آرمان‌هایی بود که با جهان موجود ناسازگار بود. شاید به خاطر همین غریبگی، این جهان را تاب نیاورد. می‌گویند: در «آن» جهان کسی غریبه نیست. من هم باور دارم. احمد در «این» جهان، گوشه خودش را دوست‌تر داشت.

همه ما گوشه‌ای داریم که موقع بیزاری از همه‌چیز به آن پناه می‌بریم. اما احمد گاهی از گوشه خودش به این جهان پناه می‌آورد، اما سرخورده‌تر به گوشه‌اش بر می‌گشت.

گاهی به این جهان می‌آمد. به امید این‌که جهان، بهتر شده باشد، اما جهان، بهتر نشده بود. این پرسش همیشگی ماست که آیا جهان می‌تواند بهتر باشد. می‌تواند مهربان‌تر باشد. یا مهربانی همین است که هست؟

کیهان ملکی زنگ زد، گریه می‌کرد، تسلیت می‌گفت. خبر احمد او را آشفته کرده بود. با هم حرف زدیم. بعد با گریه می‌خندید. نه به ناپایداری جهان به ناپایداری انسان می‌خندید. چراما می‌خندیم؟ چرا ما گریه می‌کنیم؟ و چرا گاهی خنده و گریه با هم می‌آیند؟ با هم می‌روند. ماسک‌های خنده و گریه را به یاد آوردم.

ماسک‌هایی که علامت دنیای نمایش هستند. دنیایی که احمد و کیهان و من از اهالی همان دنیاییم. ما برای خندان و گریاندن خلق شده‌ایم که دیگران را، تماشاگران‌مان را بخندانیم و بگریانیم. اما خودمان بیشتر از تماشاگران‌مان می‌خندیم و گریه می‌کنیم. تا ما نتوانیم بخندیم و گریه کنیم نمی‌توانیم دیگران را به خنده و گریه واداریم.

داستان آن دلقک را شنیده‌اید که درحال خنداندن مردم در دل می‌گریست؟

تکلیف ما با جهان روشن نیست. تکلیف همه آدمیان با جهان روشن نیست. برای همین همه آدمیان به تماشای ما می‌آیند تا تکلیف‌شان روشن شود! یا این‌که تکلیف‌شان رافراموش کنند! برای همین هم به ما می‌گویند شما در برابر جامعه متعهدید. شما موظفید شما مکلفید. می‌خواهند از شر وظیفه و تکلیف خودشان در برابر جهان خلاص شوند. دیگران تکلیفشان را به دوش ما می‌اندازند غافل از این‌که ما هرگز نتوانستیم تکلیف خودمان را روشن کنیم. چه برسد به تکلیف جامعه.

ما با جهان، آمیزشی همیشگی داریم؛ جنگی همیشگی صلحی همیشگی و حضوری همیشگی. تمام درگیری‌های احمد با جهان از حضور همیشگی‌اش بود. جنگ و صلح او با جهان از بودنش بود. نمی‌توانست با جهان کنار بیاید نمی‌توانست مغلوب شود، اما مرگ همه را مغلوب می‌کند. مرگ بخش پررنگی از جهان است.

حامد بهداد تلفن زد، تسلیت گفت. غمگین و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسیدی وخیلی زود خداحافظی کرد. گفت ناراحت است از این‌که احمد را قبل از مرگ ندیده است.

اما همه ما احمد را قبل از مرگ دیده بودیم. او یک بازیگر بود. بازیگر برای دیده شدن است. بازیگر را نمی‌توان ندید. اگر بازیگری دیده نمی‌شود، باید به بازیگری‌اش شک کرد. احمد هم دیده می‌شد. هم شنیده می‌شد. برای همین بازیگر بود. درحالی که مریض بود، درحالی‌که سرطانش را با خود داشت، بازی می‌کرد. آخرین کارش یک فیلم خنده‌آور و یک نقش خنده‌آور بود. در فیلم «پاداش» کمال تبریزی که هنوز اکران نشده است. مصداق قصه همان دلقک بود درد داشت، ولی می‌خنداند.

آیا بازیگران می‌میرند؟ آیا هنرمندان می‌میرند؟ آثار هنرمندان پس از مرگ‌شان زنده‌اند و با مردم ارتباط دارند. اما آثار بازیگران در قالب خودشان جاودانی می‌شوند. می‌توان شعر را خواند و شاعر را ندید.‌

می‌توان نقاشی را تماشا کرد و نقاش را ندید. اما نمی‌شود بازی را بدون بازیگرش دید. بازیگران نمی‌میرند، چون بار‌ها زندگی کرده‌اند و بار‌ها روی صحنه و یا جلوی دوربین مرده‌اند. مردم به زندگی و مرگ بازیگران عادت کرده‌اند.

بازیگران بیشتر از دیگران مشق زندگی و مرگ کرده‌اند. با زندگی و مرگ آشناترند. بار‌ها در نمایش می‌میرند، یک‌بار هم در زندگی.

احمد با درد فراوان مُرد هم‌چنانکه با درد فراوان زندگی کرد. پیام دهکردی پیام آخر احمد را که از لابه‌لای دردهایش گفته بود به من گفت: «همدیگر را دوست داشته باشید، به هم عشق بورزید و همدیگر را ببخشید»

شعری که کیانیان در آغاز یادداشت خود آورده بود، از هیوا مسیح است.

منبع: خبرگزاری ایسنا

منبع: آفتاب

کلیدواژه: رضا کیانیان احمد آقالو

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۹۳۵۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

(ویدئو) روایت تلخ فریدون زندی از افزایش قیمت نجومی دلار در ایران

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

منبع: فوتبال ۳۶۰

tags # عادل فردوسی پور ، قیمت دلار سایر اخبار آیا قدرت‌های فوق‌بشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت‌ می‌رسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام می‌شود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی می‌کنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه می‌شود؟

دیگر خبرها

  • فیلمی از درگیری شدید ستاره فوتبال جهان با مربی‌اش وسط مسابقه
  • (تصاویر) ماجرای درگیری عجیب و باورنکردنی محمد صلاح و یورگن کلوپ
  • (ویدئو) درگیری عجیب محمد صلاح با یورگن کلوپ!
  • روایت شاهدان عینی از لحظات درگیری و شهادت حمیدرضا الداغی + فیلم
  • ماجرای عجیب گم شدن یک حلقه ازدواج
  • خنثی‌سازی دروغ‌های رسانه‌ای صهیونیست‌ها در قاب تلویزیون
  • (ویدئو) روایت تلخ فریدون زندی از افزایش قیمت نجومی دلار در ایران
  • روایت حمیدرضا آذرنگ از مصدومیت سعید آقاخانی و حضور سرصحنه «نون‌خ۵»
  • جهان به روایت تصویر
  • تصاویری متفاوت و عجیب از کنکور امسال